مقاله تحلیل مفهوم، مفاد و ماهیت توجیهی الزام سیاسی تحت فایل ورد
مقاله تحلیل مفهوم، مفاد و ماهیت توجیهی الزام سیاسی تحت فایل ورد (word) دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تحلیل مفهوم، مفاد و ماهیت توجیهی الزام سیاسی تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تحلیل مفهوم، مفاد و ماهیت توجیهی الزام سیاسی تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدمه
1 تعریف الزام سیاسی
2 نحوه پیدایش مفهوم الزام
3 مفاد الزام سیاسی
3ـ1 گیلبرت و عضویت سیاسی
3ـ2 جیکوبز و وظیفه سیاسی
بررسی و نقد نظریههای شهروند محور
بررسی و نقد نظریههای دولتمحور
3ـ3 رافائل و تعهد اخلاقی
3ـ4 هیوود و تکلیف سیاسی
4 مشروعیت و الزام
5 الزام و حق
6 اقتدار و الزام
7 الزام، اختیار و آزادی
8 الزام سیاسی یا بردگی اختیاری
نتیجهگیری
پینوشتها:
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تحلیل مفهوم، مفاد و ماهیت توجیهی الزام سیاسی تحت فایل ورد (word)
آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، 1373
آصفی، محمدمهدی، مبانی نظری حکومت اسلامی، ترجمه محمد سپهری، تهران، مجمع تقریب مذاهب اسلامی، 1385
دو لابوئتی، اتین، بردگی اختیاری، ترجمه علی معنوی، تهران، نی، 1378
جیکوبز، لزلی، درآمدی بر فلسفه سیاسی نوین، ترجمه مرتضی جیرانی، تهران، نی، 1386
حائری یزدی، مهدی، کاوشهای عقل عملی، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384
ریویر، کلود، انسانشناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران، نی، 1382
سروش، عبدالکریم، دانش و ارزش، پژوهشی در ارتباط علم و اخلاق، تهران، باران، 1359
کوئینتن، آنتونی، فلسفه سیاسی، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران، 1371
لاریجانی، صادق، مبانی «مشروعیت حکومتها»، تخصصی دانشگاه علوم رضوی، ش 1، سال دوم، بهار 1381
مدرسی، سیدمحمدرضا، فلسفه اخلاق، تهران، سروش، 1376
مصباحیزدی، محمدتقی، حقوق و سیاست در قرآن، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382
مصباحیزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1382
مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران و قم، صدرا، 1381
هورتن، جان، الزام سیاسی، ترجمه محمد سلامی و دیگران، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1384
هیوود، آندرو، مقدمه نظریه سیاسی، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، قومس، 1383
وارنوک، جی، فلسفه اخلاق معاصر، ترجمه و تعلیقه صادق لاریجانی، بیجا، بینا، 1373
Pate man C., The Problems of Political Obligation, New York: John Wiley,
Raphael D.D., “Grounds of Political Obligation”; Problems of Political Philosophy, 2nd ed. MacMillan Education LTD, London,
Heywood, Andrew, Political theory: an introduction, 2nd. ed,
Locks John, Two Treatises of Government, Ed. By Peter Laslett , Cambridge: University Press,
Gilbert Margaret, A Theory of Political Obligation, New York, Oxford University,
Rawls’ A Theory of justice’ Cambridge’ 1971
Marthin Rex, Political Obligation, Richard Bellamy & Andrew Mason, Political concepts , Manchester University Press
چکیده
«الزام سیاسی» مفهومی است مرکب از واژههای «الزام» که با تکلیف، بایستی و وظیفه پیوند دارد و با اصطلاحاتی چون مشروعیت و اقتدار هممرز است و «سیاسی»، که ناظر به قلمرو الزام یا بایستی است و با حوزههایی چون اخلاق و دین مرز مشترک دارد. ماهیت اینگونه الزامات در نگاه اولی متفاوت از انواع الزامات اخلاقی، اجتماعی، دینی، اقتصادی و; است، اما ضرورت توجیه اخلاقی الزام، در بحث الزام سیاسی ناگزیر آن را با مباحث اخلاق مرتبط میسازد. با اینهمه، در باب مفهوم، مفاد و ماهیت الزام سیاسی و نسبت آن با الزامات اخلاقی و نیز نسبت آن با هستها، از جمله با هستی افعال ارادی بحثهای فراوانی صورت گرفته است.
این مقاله بر آن است تا با نشان دادن تمایز مفهومی واژههای همپیوند، به مفاد اصلی الزام سیاسی راه یابد و سپس، ماهیت توجیهی الزام سیاسی را از سه منظر اختیارگرایی، وظیفهگرایی و غایتگرایی پیگیرد.
کلید واژهها: الزام سیاسی، الزام اخلاقی، مشروعیت، اقتدار، وظیفه، اختیار، آزادی.
مقدمه
«الزام سیاسی» یکی از مسائل اساسی و کلیدی در حوزه مطالعات فلسفه سیاسی است. بحث از «ماهیت الزام سیاسی»1 نیز مبحثی ریشهدار در تاریخ دیرینه فلسفه سیاسی است و پرسشهای بنیادین آن در متن زندگی سیاسی قرار دارد. گرچه این واژه از اواخر قرن نوزدهم در متون سیاسی، برای سنجش روابط فرد و نظام سیاسی به کار رفته و متداول شده است،2 اما این اصطلاح از یکسو، ناظر به حق صدور احکام الزامآور حکومت در قبال شهروندان است و از سوی دیگر، اشاره به وظیفه اخلاقی شهروندان به اطاعت از آن احکام یا قوانین دارد.3 به عبارت دیگر، الزام سیاسی حاکی از رابطه «موجود» یا «بایسته» میان شهروندان و نظام سیاسی است. فهم این رابطه، برای هریک از دو طرف معادله، ضرورتی انکارناشدنی است. از یکسو، حکومتها و نظامهای سیاسی جهت تبیین چگونگی مناسبات خود با مردم، نیازمند توجیه اخلاقی اساس حکومت هستند و بر این نکته اذعان دارند که اگرچه میتوان جامعه سیاسی4 را با قدرت و زور اداره کرد، اما تا این قدرت به اقتدار تبدیل نشود و شهروندان به طور ارادی اطاعت نکنند، همواره در معرض زوال خواهد بود. از سوی دیگر، مردم نیز لازم است دریابند که چه وظایفی در مقابل حکومت دارند. مطالبات مشروع جامعه سیاسی از آنان چیست؟ اساساً چرا باید خود را در قبال حکومت مسئول بدانند و از آن اطاعت نمایند؟ آیا اصل وجود الزام سیاسی برای اعضای جامعه سیاسی، صحیح و منطقی است؟ بر فرض صحت، آیا توجیه اخلاقی الزام سیاسی در یک نظام سیاسی خاص امکانپذیر است؟
به هر حال، توجیه اخلاقی الزامات حکومتی و تعهد ارادی شهروندان در تبعیت از اینگونه الزامات، نقطه مرکزی بحث از الزام سیاسی است. بررسی دقیقتر این امر را میتوان ذیل دو پرسش اساسی طرح کرد: 1 چرا عدهای حق حاکمیت و حق صدور فرمان بر ما دارند؟ 2 چرا ما «از حیث اخلاقی» متعهد و ملزم به اطاعت از آنان هستیم؟ بر این اساس، بین «حق حاکمیت» یا مشروعیت5 و «الزام به اطاعت» رابطهای منطقی وجود دارد. اما وجود این رابطه، الزاماً به این معنا نیست که آنچه توجیهگر حق حاکمیت است، توجیهگر الزام به اطاعت نیز باشد. به عبارت دیگر، حق صدور حکم از سوی حاکمان و حق مطاع بودن، الزاماً وجه اخلاقی ملزم بودن شهروندان به اطاعت ارادی از این احکام را توجیه نمیکند؛ چراکه ممکن است با وجود حق حکومت برای افرادی خاص، مردم هیچگونه توجیه اخلاقی برای پذیرش و یا اطاعت از آنها نداشته باشند
یکی از دلایل مشهور وجه اطاعت از الزامات حکومتی توسط شهروندان، وقوع هرج و مرج در جامعه سیاسی در فرض تخلف از قوانین است. این امر، بسیاری از مدافعان ثبات اجتماعی را به مقابله با هرگونه تخلف از قوانین جامعه سیاسی فراخوانده است. بر اساس این دیدگاه، قوانین جامعه از اقتداری تام و مطلق برخوردار بوده و اطاعت از الزامات حکومتی، تنها راه مبارزه با هرج و مرج و بینظمی در جامعه است. در نظر سقراط، آنچه «قوانین» شهر و کشور فرمان میدهد، باید انجام داد. در غیر این صورت، طبق عدالت عمومی باید رضایت آن را به دست آورد؛ یعنی باید مجوز گرفت و مقاومت غیرقانونی نادرست است. سقراط نه تنها تخلف از قوانین شهر را مجاز نمیدانست، بلکه خود با پذیرش عملی حکم اعدام، که توسط دادگاه رسمی آتن صادر شده بود، به این نکته اذعان کرد که موضوع الزام سیاسی میتواند حکم مرگ شهروند نیز باشد
در مقابل، دیدگاه کسانی قرار دارد که مخالف هرگونه اعمال الزام سیاسی بر شهروندان میباشند، و آن را از اساس غیرقابل توجیه میدانند. از نظر آنها، نظم اجتماعی به طور خودخواسته از طریق تعاون و همکاری اجتماعی اعضای جامعه قابل حصول است. هیچ نیازی به وجود یک قدرت قاهره در رأس جامعه نیست. وجود الزامات حکومتی، هم ناقض آزادی انسان و هم مخلّ شکوفایی استعدادها و ناقض بسط فضایل اخلاقی آنها است. طیفهای مختلف آنارشیسم، مروج چنین دیدگاهی هستند
دیگر دیدگاهها نیز در حد واسط میان این دو نظریه قرار دارند: آنها در تلاش هستند تا افزون بر حفظ اقتدار و منزلت حکومت، از آزادیها و مطالبات غالباً مشروع انسانی نیز دفاع نمایند. این دیدگاهها در سه طیف اصلی از نظریههای اختیارگرا، وظیفه گرا و غایتگرا مورد بررسی قرار میگیرند
1 تعریف الزام سیاسی
شاید در معنایی عام بتوان «الزام سیاسی» را به مثابه مجموعه مطالبات و ممنوعیتهایی تعریف کرد که حکومت بر اساس حق خود بر شهروندان جامعه، از طریق فرامین اعمال نموده و شهروندان متعهد به اجرای آنها میباشند. این مطالبات و ممنوعیتها، در قالب بایستی فعل یا ترک امور و به شکل قانون یا فرمان حکومتی عرضه میشوند. مسئله محوری این است که در فرض صدور فرامین و نواهی حکومتی از سوی حاکم، چرا شهروندان اخلاقاً ملزم به اطاعت از آنها هستند؟
وجه اخلاقی الزام در این پرسش، آن را از دیگر وجوه الزام متمایز میکند. برای مثال، پرسش از اینکه چرا باید از دولت اطاعت کرد، اغلب با این پرسش که چرا اخلاقاً ملزم به اطاعت از دولت هستیم، یکی پنداشته میشود. در حالی که، مطلق مفهوم «باید» هیچ ارتباط منطقی با مطلوبیت اخلاقی ندارد؛ چراکه میتوان در پاسخ به سؤال اول، ترس از عواقب عدم اطاعت را علت اساسی اطاعت از دولت دانست. اگرچه احتیاط، یعنی مراقبت و پرهیز از وقوع در خطر و زیان به واسطه عمل، حکم عقل عملی است. اما بدیهی است که ترس از عواقب عمل، به هیچوجه نمیتواند توجیه اخلاقی اطاعت از دولت تلقی شود. به عبارت دیگر میتوان سؤال اول را به شکل دیگری نیز طرح کرد و آن اینکه چه عاملی موجب میشود تا اطاعت از دولت امری منطقی، معقول و مقرون به احتیاط «جلوه» کند؟ در این صورت، اطاعت از دولت به عنوان یک امر مسلم و مفروض تلقی شده و وجه تلقی عقلانی و احتیاطآمیز از آن مورد بحث قرار میگیرد. نخستین پاسخی که ممکن است داده شود، این است که در فرض عدم اطاعت از دولت، مجازات خواهیم شد!. اما ترس از مجازات، نمیتواند اطاعتپذیری ارادی افراد از حکومت را توجیه نماید. بدینترتیب، پرسش از الزام سیاسی به گونه دیگری قابل طرح مطرح میشود. چه عاملی موجب «مطلوبیت» اطاعت از دولت میشود؟ در اینجا، میتوان میان معقول بودن اطاعت، اخلاقی بودن اطاعت و منفعت داشتن اطاعت تمایز قائل شد. نظریهپردازان ذاتگرا، عقلانی و الزامی بودن اطاعت را ناشی از ماهیت ذاتی دولت میدانند. پیامدگرایان، نتایج ارزشمند و پیامدهای سودمند حاصل از اطاعت را وجه اطاعتپذیری معرفی میکند. قائلان به طبیعی بودن دولت نیز صورت مسئله الزام سیاسی را تغییر داده و آن را دربردارنده مفهومی انتزاعی و خطاآمیز از رابطه فرد و جامعه تلقی میکنند
2 نحوه پیدایش مفهوم الزام
کلمات کلیدی :